او با چشمان جذابش به دوربین نگاه میکرد این لحظه وسوسهانگیز او را به یک زن ایرانی تبدیل میکرد.

بدن او با هر حرکت کشیده میشد و جذابیتش غیرقابل انکار بود لحظهای ناب و فراموشنشدنی.

نالهای دلنشین در فضا پیچید شور و حرارت اوج میگرفت.

چشمانش از لذت برق میزد.

هر لحظه شور بیشتری برپا میشد و شوق در وجودش شعلهور بود.

او کاملا آماده بود.

لحظهای که زمان متوقف شد.

هر نگاه آتشی شعلهورتر میساخت.

او رها در آغوش لذت.

فریادی از میل و خواستن.

نهایت خواستن.

دلی بیقرار.

پناهی برای لذت.

او با هر حرکت بیشتر فرو میرفت.

همهچیز کامل شده بود.

و او به اوج لذت رسید.

هنوز در هیجان بود.

بعد از این سکس ایرانی فراموشنشدنی.

چشمانش پر از رضایت.
